بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد * فرگرد پیشوا * به قلم فرزانه شیدا



http://clearblogs.com/uploads/n/nahid/56912.jpg


ـــــــــــ* فرگرد پیشوا * ــــــــــــ
ــــــــــــــ*ــــــــــــــ
با سلام


این بار در( فرگرد پیشوا)
به بررسی سخنان* ارد بزرگ در این زمینه خواهیم پرداخت.
*ــــــــــــــــ*ــــــــــــــــ*


برای شناخت آدمیان ، بجای کنکاش در اندیشه تک تک آنها ،
بدنبال شناخت پیشوای انگاره و خرد آنها باشید . 
ارد بزرگ
*ــــــــــــــــ*ــــــــــــــــ*

در فرگرد های پیشین بارها بازگو گردید ه است
که انسانها با یکد یگر تفاوتهای بسیاری دارند
و هماهنگی کامل و همگونه بودن صد در صد
در اندیشه وافکار دوشخص بطوری که با یکدیگر
در همه وجوه زندگی واندیشه یکسان وهمانند باشد
امکان پذیر نیست.
....
لذا بااین آگاهی مشخص است که برای شناخت انسانها
نیاز به شناخت فردی آنها داریم البته منظور این نیست که
که نمامی افراد دنیا را یک بیک به زیر سوال برده وبه
شناخت انان بپردازیم چراکه در کل جامعه
با تمامی تفاوتهای آدمی باز انسانهای کل دنیا
به گروه های کوچکتری تقسیم میگردند
که از طریق آن یک انسان شناسی وجامعه شناسی کلی
صورت گرفته ومیگیرد .
...

و تمایز های آدمیان را بدینگونه دسته بندی میکنند
که برای مثال بگویند:
۱/ انسانهای صبور و شکیبا وخونسرد
۲/انسانهای زود جوش ویا همیشه خشمگین وخونگرم و...
...
بر شکل ما برای شناخت آنان که نیاز به شناسائی آنها داریم
می بایست راه و روش درستی را نیز داشته باشیم
که در شناخت فرد دچار اشتباه نشویم
صرفنظر از احساسهای درونی و روحی بمانند
احساساتی که شما با دیدن شخصی" بدون شناخت قبلی "
درخود احساس میکنید ، نظیر اینکه بدون هیچ
پشتوانه ی شناختی به فرد مذکوراعتماد میکنید،
یا از صدای گرم وآرام او احساس خوب آرامش به شما
منتقل گردیده در کنار وحضور او احساس خوبی
به شما دست داده وحس میکنید که این فرد بطور مثال
مظهری انسانی صلح طلب ومهربان باید باشد
....

که صد البته انسانی با چنین خصوصیاتی
از این دسته نیز به شمار میرود،
ویا برخلاف آن ،شما بدون هیچ شناختی بناگاه
احساس تنفر از فرد ی میکنید
بی آنکه حتی صدمه ای ازاو دیده باشید
که البته بجاست یادآور شویم برخورد اولیه
وچگونگی رفتار ما با دیگری یا فرد مقابل ، معمولا
در شناخت شخص ، انقدرها هم بی اثر نیست
کمااینکه شخصی که بییش از حد رفتاری را در برخورد اولیه
نشان میدهد که مجاز نیست ، خود گویای همین مطلب
خواهد بود که او چگونه آدمی ست .
....

برای مثال :
بیش از اندازه تعارف کردن این شخص به شما
که مثلا ناهار را درخدمت باشیم ، بااینکه شما او را تازه دیده اید
وشما درمانده برجا میمانید که منکه بحد کافی باایشان اشنائی ندارم
به چه دلیلی می بایست تا این اندازه بمن تعارف کند
که مرا درشرایطی قرار دهد ،
که مجبور به قبول پیشنهاد او باشم....که البته بااینکه فرد ممکن است
فردی مهمان نواز ومهربان باشد اما هیچوقت در هیچ منطقه ای
از زندگی ،اصرار بدیگران به هر دلیلی موجه نیست،


حتی اگر آشنائی نزدیک باشد چون بجز آنکه فرد متقابل خود را
دچار یکنوع احساس ناراحتی درونی کنید واورا بدون میل قلبی
مجبور به انجام کاری کنید به نتیجه ی دیگری
نخواهید رسید.
...
واین در رابطه شما با فرد مورد نظر نیز تا
همیشه اثری منفی خواهد گذاشت و چرا که ما هرگز مایل نیستیم
ازسوی کسی حتی به مهربانی ولطف ، تحت فشار باشیم!
و مسلم بدانید که این چه انشا باشد چه غریبه در دیدار بعدی
شما آنقدرها خود را راحت احساس نمی کنید چرا که دیگرمیدانید
براحتی نمیتوانید این دیدار را بیک خداحاظی معمولی ختم کنید !
....

معمولا اینگونه احساساتی نسبت فرد ی آشنا و ناشناس
نیز چندان هم خالی از منطق نیست
من بشخصه اینگونه احساسات را یاور خوبی در زندگی
خود دیده ام ، تا در انتخاب اطرافیان ودوستانم کمتر اشتباه کنم
اگرچه هیچ چیز همیشه نمیتواند بر اساس پیش بینی ما پیش رفته
وبطور حتم گفت من اشتباه نمیکنم چون چنین چیزی نیز
غیر ممکن است.
...
واما ،صرفنظر ازاینکه
بعضی از انسانها با جلب اعتماد فرد متقابل
قصد یا غرضی را دنبال میکنند وشاید اندیشه ای را در درون خود
می پرورانند که چندا ن هم به سود شما نیست
ودقیقا درهمین زمینه هاست
....

که انسان میبایست در شناخت آنان که در پیرامون او هستند
بسیار دقیق باشد چراکه گاه صدمه های جبران ناپذیری
(مادی ومعنوی )بر انسان وارد میگردد ،
که اگر از جنبه ی مادی آن بگذریم
تا سالهای سال میتواند باعث دلسردی وناامیدی وبدبینی
انسان از دیگر انسانها گردد .
....
و بقولی گاهی:
بدست آوردن تجربه ها ئی در زندگی
چه از لحاظ مادی چه معنوی بسیار برایمان گران تمام میشود .
وجبران آن در روح آدمی گاه برای همیشه غیر ممکن میگردد.
وگاها هیچیک از عواطف عمیق آدمی نسبت به فردی
باعث این نمی گردد ،
که از صدمه ورسیدن به تجربه ای تلخ ودردناک در امان بمانیم.
....
چراکه متاسفانه هستند انسانهائی که
می بایست همیشه در مجاورت آنان محتاط بود
وهیچگونه مهر وعاطفه ای نیز قادر به تغییر این افراد نیست
وچنین افرادی معمولا فاقد داشتن الگوئی مناسب در زندگی خود
بوده و هستند .
...
واز آنجا که به هیچ چیز درستی اعتقاد ندارند
همیشه در کتمان همه ی آنچه هستند که وجود دارد
گاه حتی کتمان وجود خدا، بدون اینکه بتوانند
جایگزین منطقی وقابل درکی را برای شما مثال بیاورند
وعمری از شاخه ای به شاخه ی دیگر پریده وهرگز
قادر نیستند در افکار خود ثباتی منطقی ایجاد کنند.
چراکه اینگونه افراد قبل از هرچیز از شناخت خود
غافل مانده ونمیدانند که از دنیا وزندگی خود،
واطرافیان خود چه میخواهند
وچه چیزی را در زندگی طلب دارند تا باعث شادی آنان گردد.
...


وسرانجام نیز هم خود را به منجلاب اندوه
وشکست میکشند هم دیگران را.
برای فردی که از اینگونه افراد
ستم ورنجی را می بیند ،اندوهی باز خواهد ماند که گاه
درد جامانده در نهاد وروح او تا همیشه
تداوم خواهد داشت و گاها آنقدر اندوهناک میگردد ،
که آدمی جز به درگاه پروردگار
قادر نیست به هیچ کجا
وهیچ کس دیگری رو آورده واعتمادو اطمینان کند

وچاره راه خود را , تنها در پناه برد ن به خداوند خویش می بیند.
....

زیرا که از "انسان " دیگری این مخلوق پروردگار
قادر گردیده است تا براو که, 
اونیز ,بنده ای از بندگان خداست
صدمه ای وارد سازد که روح ودرون اورا درهم شکسته است
و باعث دلشکستگی او, شاید حتی برای تمام عمرشده است.

حاجت
ـــــــــــــــ*ـــــــــــــ

ای خدا ! درد دلم را با که گویم ؟!

بار دیگر بسته شد , درها برویم

بازهم سر کوفتن , بر درب بسته

بازهم راهی به پشت در نجویم

بازهم زاری و گریه , از ته دل ،

برهمان , ویرانه های آروزیم!

بازهم با اشک تلخ دیدگانم

چهره ی غمدیده را , باید بشویم ,
بازهم باید , به صحرای جدائی

یکّه وتنها ، ره دنیا بپـُویم ,
تیره گی های دلم ‌، پایان ندارد

در پی نوری خدایا ،
بی سبب در جستجویم

رنگ شادی را ندیدم ،
جز غمی بر دل ندارم

غم فقط چون یار جانی ,
میدود هر دم بسویم

ای خدا با سوز گریه ،
پشت درگاهت نشینم

تا که حاجـت 
را نگیرم ،
دست ازاین درگه نشویم

دست ازاین درگه نشویم!!!

سروده ی فــرزانه شیــدا
ــــــــــــــــ*ـــــــــــــــ

حتی * حافظ* شاعر ایران زمین * نیز از چنین صدمه واندوهی
درمیان انسانها , در امان نمانده و وبسیار در اشعار نغز ویکتای او می خوانیم
که از انسان وآدمی بسیار شکستها و دلشکستگی ها
دیده است
....


کمااینکه در این سروده ی خود میگوید:
ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم!....

وفرزانه شیدا نیز میگوید:

چشم یاری
ــــــــــــــــ*ـــــــــــــــ 


ما زیاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم

بر قّلّوب هر که بوده آشنا

دانه ی مهر و محبت کاشتیم

لیکن از این مزرع سبز فلک

حاصل از" خار جفا " برداشتیم!!

آری اندر باغ ما خاری دمید

وه که خارستان زآن افراشتیم

سکه ی نامردمی را در فریب

سکه ی مهر و وفا انگاشتیم!!!

کودک دل را دراین کهنه خراب

بر سر بازار غم ، بگماشتیم !!!

سروده ی : فـرزانه شـید
ا
دوشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۸۷ 
*ــــــــــــــــــــــــــــــــ*

وحال آنکه افراد بی پشتوانه و بی مسلک وخود باخته
معمولا به هیچ صراتی نیز مستقیم نبوده ودر
زندگی هرگز پیشوای خاصی را هم دنبال نمی کنند.
که به توسط آنان لااقل ، الگوی درستی را در زندگی داشته
وراه بهتری را در زندگی درپیش بگیرند،
که برخود ودیگری صدمه ای وارد نسازند

دریای محبت
ـــــــــــــــ*ـــــــــــــ

من بدریای محبت ، در عشق
موج در موج ، همه فریادم
ساحل روح ِمرا قسمت بود
که تو چون شن بدهی بر بادم !
مانده ام با دل ِ دریائی خویش
موج بی ساحل ِ افتاده به باد
آه ای عشق ، چه گویم زغمش
از غم وهجر ونبودش، فـریاد
با چه امید ، به هرجوشش اشک
موج اشکم برود بی ساحل
در کجا سینه بگیرد آرام
در کجا ر وح بگیرد منزل؟!
بعد از این قلب منو دربدری
بعد ازاین موج سرشکم شب وروز
آه ...ای عشق دگر باره ببین
دل من باغم خود مانده به سوز!
او که بی هر سخنی راهی شد
همچو یک قایق گم کرده مسیر
دل دریائی من را طی کرد
تا که شد از منو از عشقم سیر !
شاید او با گذر از بحّر دلم
خود گم کرده ی خود پیدا کرد
لیک دریای دلِ ِ من گم شد
اوبه عشقی دل من "شیدا" کرد!
آه شـیدا ! ... توکه در سوزدلی
دیگر از درد د رون باز مگو
باش خاموش و به خلوت بنشین
دیگر آرامش خود ، باز بجو
باد هم گر گذری کرد بدل
اشک غم را بدلت ٫ سیل مکن
تو که "فرزانه "ی عاقل بودی!
سوی" شیدا" ئی خود میل مکن ! 

11 تیرماه 1387
ــــــــــ* فرزانه شیدا/ f sheida*ــــــــــــ


کشوری که دارای پیشوایی بی باک است
همه مردمش قهرمان و دلیر می شوند . 
ارد بزرگ

ــــــــــــــــ*ــــــــــــــــ

این مسلم است که انسانها در راه زندگی خود
همواره بدنبال پیشرفت خود هستند لذا در جامعه های پیشرفته
این امر ثابت گردیده است که برای موفقیت می بایست یک اگلوی موفق را
انتخاب کرده وتوسط آن در زندگی به ساختن
ومحکم پایه های زندگی خود پرداخت نمونه هائی از این قبل
افرادی هستند مانند پیامبران واندیشمندان
ئدر کنار آنان استادان خوبی که خود در زندگی از
کنار چراغ دودی شروع به تحصیل کرده تا پیشگاه بلند استادی
رسیده واکنون خود یاور انسانهای دیگر هستند
وگاه نیز یک انسان معمولی چون فردی بنام
** آنتونی رابینز=(نویسنده ی سری کتابهای بسوی کامیابی*)
که یک انسان معمولی بوده است و توانسته زندگی خویش را بطور کامل
دگرگون نماید وانسانی موفق باشد که بسیاری اورا
الگوی زندگی خویش قرار دهند.

  • ودر سایت جاودانه ها و

  • سایت کتابهای فرزانه شیدا

  • همچنین سایت شعرنو
نیز پیش از این او را معرفی کرده ام

او انسانی بود که ز هیچ خود را به مقامی رسانده
که تمامی بزرگان سیاست وجامعه اروپا وامریکا
مایل بدیدار او هستند وطرفداران اواز سراسر دنیا برای دیدار او
به امریکا میروند .


*ــــــــــ*لینک این مطلب *در سایت جاودانه ها ــــــــ*

ـــــــــــــــــ*ـــــــــــــــــــــ


در نهایت باید این را ذکر نمود که تمامی بزرگان واندیشمندان جهان نیز برای
زندگی خود الگوهای رفتاری مناسبی داشته اند,

که جا پای آنان نهاده در بهتر شدن خود وزندگی خویش
تلاش کرده اند
ـــــــــــــــــ*ــــــــــــــــــــ
وهمواره علمای دنیا وجهان معتقدند
که انسانی که قصد پیشرفت واقعی خود را دارد همیشه
الگوئی را بر میگزیند که بالاتر از او والگوئی موفق است
چرا که پا نهادن در جای پای کسی که در زندگی خود
موفق نبوده است هرگز باعث ترقی ورشد آدمی نمیگردد
وکافیست در زندگی بزرگان واندیشمندان دنیا مطالعه ای داشته باشید تا
ببینید همگان در زندگی خود از دیگر بزرگان جهان نقل ونظراتی را
عنوان میدارند وسخنان آنان را نیز پذیرفته وقبول دارند
پس بیآموزیم الگوی خوب، تنها وسیله ی پیشرفت انسانی ما در
تلاش ما برای بهتر بودن وبهتر زیستن است
در اینجا فرگرد پیشوا را به پایان میبریم

ــــــــــــــــ*ــــــــــــــــ
بامید آنکه لحظاتی خوب را سپری کرده ومورد استفاده شما قرار گرفته باشد
با تشکر : فرزانه شیدا
***********************
پایان فــرگرد پیــشوا

به قلم : ــــــــــ* فرزانه شیدا/ f sheida*ــــــــــــ



ماخذ : http://dost-e.blogspot.com

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

windows xp keyboard key assignment

how to switch keyboard layouts on a windows xp