بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *سخن*



● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●
● فرگرد سخن ●

___________________________
¤¤¤ بیا ز سنگ بپرسیم از : فریدون مشیری » ¤¤¤
درون اینه ها درپی چه می گردی ؟
بیا ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام ما چه می داند
بیا ز سنگ بپرسیم
زانکه غیر از سنگ
کسی حکایت فرجام را نمی داند
همیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است
نگاه کن
نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ
چه سنگبارانی ! گیرم گریختی همه عمر
کجا پناه بری ؟
خانه خدا سنگ است
به قصه های غریبانه ام ببخشایید
که من که سنگ صبورم
نه سنگم و نه صبور
دلی که می شود از غصه تنگ می ترکد
چه جای دل که درین خانه سنگ می ترکد
در آن مقام که خون از گلوی نای چکد
عجب نباشد اگر بغض چنگ می ترکد
چنان درنگ به ما چیره شد که سنگ شدیم
دلم ازین همه سنگ و درنگ می ترکد
بیا ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام ما چه می داند
از آن که عاقبت کار جام با سنگ است
بیا ز سنگ بپرسیم
نه بی گمان همه در زیر سنگ می پوسیم
و نامی از ما بر روی سنگ می ماند ؟
درون اینه ها در پی چه می گردی ؟
¤¤¤ شعر از : فریدون مشیری » ¤¤¤
انسانها دارای شخصیت متفاوتی هستند وهریک بگونه ای خاص تربیت میشوند که نوع این تربیت به داخل خانواده ای برمیگردد که در ان رشد کرده شخصیت خویش را ساخته وبه جامعه ملحق شده وبااینکه فرهنگ وآداب ورسوم وسنت یک کشور نقش زیادی در تربیت شخصیت آدمی رابازی میکند اما نوع تفکر خانواده وروش وشیوه تربیتی بیشترین اثر را بر شخصیت آدمی باقی میگذارد. معمولا در این زمینه حتی تحصیل ومدارج بالای تحصیلی نیز کمتر قادراست انسانی را که به گونه ای خاص تربیت شده است از شکل تربیتی او دور کرده تبدیل به آدمی دیگری کند وشخصیت شکل گرفته ی آدمی کمتر قادراست از نوع تربیت خود وخوب وبدی که مداوم در زمان کودکی با آن مواجه بوده است دور شود وبه دنیائی دیگر بپیوندد که درآن کل خوب وبد رفتار وکردار متفاوت است اگرچه انسانها یا تعلیم وتربیت ودانش میتوانند انسانهای روشنفکری شوند که دنیای تضادهای فکری را به همگون شدن وهماهنگی سوق داده ویکپارچگی فکری را سبب شوند.
اما تجربه ی شخصی من با انسانهای متفاوت ودین ها وافکار متعدد در دوران 20 سال گذشته با دنیای ناشناخته ای که همواره با آن مواجه بوده ام همواره بمن ثابت کرده است که هرچه از سنت وآئین خود دور شویم هرچه با دنیای جدید نیز هماهنگی ایجاد کنیم بازاما تا خودد نخواهیم تربیت اولیه ما کمترین تکانی درنهاد ما نخواهد خورد وآنکه ازاول ریشه های فکری خویش را بادنیای روشن با افکار واندیشه های جامع تر و با خانواده ای روشن دید وروشن نگر شروع کرده باشد درهرکجای عالم نیز پرورش یافته باشد قادراست راحت تر جذب دنیای افکار واندیشه های متفاوت شده وبینش ونگرش خود را رشد داده وازمیان اینگونه اندیشه های متفاوت بهترین ها را مجزا کرده شخصیت خود را کامل کند وتکامل فکری بیشتری را نیز درخود شاهد باشد نمونه افرادی که من در مدت عمر خود با آنان آشنا شده وسنت ونحوه ی فکر واندیشه آنان را طی رفت وامدها وزندگی با آنان در محیطهای گوناگون دیده ام نماینده ی این بوده است که دنیای بسیاری از انسانها با بودن درهیچ کجای عالم تغییر شایانی نمیکند وآنچه جایگزین رفتار وکردار آنان میشود بیشتر ازاینکه جهره ای نو وجدید ومثبت وروشنفکرانه ای را داشته باشد جلوه ای از خودنمائیهای فرهنگی وذهنی ست که اساس وپایه ی ذهنی نداشته تنها نوعی تلاش برای هماهنگ شدن است اما در طریقه ای نادرست البته گفتن این مطلب که نوع اندیشه وفکر ورفتار وحتی سخن آدمیان با تربیت روزانه میتواند تغییر کند اما کسی که دنیای کوچک ذهنی خود را با پافشاری فراوان درهمان قالبی نگاه میدارد که معتقد است شکستن آن قالبها شکستن آئین خانوادگی ست وهرگز درهیچ کجای عالم نه بینش بازتری در زندگی خود پیدا میکند ,نه نگرش خود را تغییر میدهد, نه قادر به درک اندیشه های نوین خواهد بودو نه حتی تغییری درعملکرد ورفتار روزانه ی او خواهید دیدواگر بسیار نیز در روزمره زندگی خود با تفاوتهای مردمی روبرو شود دنیای خود را برهمگان ترجیح میدهد ودنیای دیگران را تنها نگاه کرده وناظر بر شکل رفتارها وگفتارها و نوع زندگی هاست وهرگز نیز تلاش نمیکند که دریابد ریشه ی هر سنتی درهر جامعه ای چه میتواند باشد یا علت فلان عقیده وفلان رفتار وگفتار از چه بوده وچرا در بین جامعه ای ارواج یافته است .ایستادگی وتعصب داشتن برروی افکارپوسیده یا نادرست یا بدون پایه های علمی واستوار بر عقیده های شخصی بدون ریشه وآموزش ,همواره درتاریخ جهان نیز نشان دهنده ی این بوده است که تنها انسانهائی قادر به رشد وپرورش ورسیدن به بهترین مکانها در زندکی در افکار ودر حتی گفتار بوده اند که از تممی سنتها وآداب رورسوم ملل جهان بهترین بخش ومثبت ترین شکل آنرا برداشت کرده وبر زندگی خویش افزوده اند .اینگونه آدمیانی که هرگز تلاشی برا بهتر شدن دید خود نمیکنند همواره باعث رنج وعذاب فکری وروحی دیگران بوده وحتی در جامعه سازنده مشکلات هدیده ای هستند که گاه به فاجعه ای نیز میکشد وگاه این افارد به مقامی میرسند که میتوانند جامعه وماتی را به ویرلنی کشیده باعث جنگها ومرگ ومیر وکشتار وناعدالتی های شوند که نمونه ی آنان درتاریخ برای همیشه نامشان به قصاوت وبدی ودشمنی وضد انسان بودن جاودانه شده است وازاین جهت است که درگفتار وسخن با همگان میبایست دریابیم که مبادا طرف سخن ما فردی باشد که حتی لیاقت حرف زدن نیز ندارزد وجز ساختن مشکل ودردسر برای ما چیزی به ما نخواهد رسید وهمواره دوستانی را برگزینیم که حق سخن را وحرمت سخن را نگاهداشته ومرزهای خود را نیز بدانند وهمواره از دوستی او بهره ای خوشایند درددستی وهمدلی ببریم وخواهان ودوستدار او بعنوان دوست وهمسخن خود باشیم.
¤¤¤ سکوت وسخن از: ف.شیدا ¤¤¤
نه حتی درسکوت خاُمش غمگین
یکروز تنهائی
نه درآن واپیسن , بس لحظه های, بی نصیبی ,
درسکوتی سرد
نه در جائی که دل خاموش میگردد به نومیدی
نه ا«دم را که در نام « سخن » ناگه فروبندی لبانت را
نمی بینی...نمیبینی زبانی درسخن
همسان وهمرنگ دل وامانده ای تنها
با گوید با تو از رویای هستی از « دم» و« فردا»!
نمی بینی که حتی هرسخن بر دل بیآویزد
چراغی درشب تار خیالی تلخ
که دران تیز میدانی
« سخن» محکوم خاموشی ست
«صدا» بر دار افکار دل نادان
فراوان میدهد در بی کسی ها جان!
نمیبینی که حتی با لب لبخند,
ودرصدواژه ی مهری
جوابی را نکو از دیگری روزی بگیری
بادل خوشرنگ , که درآن خصم خاموشی
نباشد باز...!... نمی بینی که دستان سخن
در یک قلم همواره میگرید
واشک خامه ی اندوه
میان دفتری خاموش میگردد
ودر روز ی که نقش واژه را
بی تو بخواند چشم بدخواهی
چه ها در پشت سر درنام تو
تفسیر میسازد
چه ها درنقد تو, بی مهر میگوید
چه سان نامردمیها را
زند رنگی به چشم دیدگان خسته وبی رنگ
که در «حق سخن » همواره نامردیست!
بباید گاه ساکت بود !
برای انکه در رسم شنیدن خصم خود دارد
برای آنکه در راه تفکر , کفر خود دارد!
سخن با اهل دل گفتن, روا باشد
اگر جای سخن را باتو بگذارند...
سخن اما بگوشی « کر »نباید گفت
سخن با بسته پنداری نشآید گفت
سخن گفتن به دیوار ی,
بسی بهتر دهد برسینه آرامی
دلا !وقت سکوتت نیست
ولی «لطف سخن »را
درجهان دیگر نمی بینم
¤¤¤ سروده ی : فرزانه شیدا- 1388-اُسلو/نروژ¤¤¤
اما این افراد درکنار این برداشتهای مثبت چنین تلاش را نیز داشته اند که همواره همگام با دنیا پیش رفته وکمتر ازدیگر انسانها عقب افتاده ودر دنیا نیز پیشگام باشند ویا لااقل همگام و تلاش داشتهاند تا درهمه ی زمینه های فکری ودر رشته های مختلف با غلاقمندی های شخصی خود , فکر واندیشه ی خود ذاپرورش دهند, بااینوصف درمی یابیم که تنها انسانی به تکامل فکری یا حداقل روشنفکری مطلوبی میرسد که بدنبال ریشه های درست اندیشه وفکر وسخن باشد وعلت ودلایل هرگونه رفنتاری را جستجو کند ومعنای آن را دریابد درمیان ماایرانیها این حرکتی زشت است که شما چیزی را از کسی بخواهید واو آنرا هرچه که هست بسوی شما پرتاب کند اینکار در اینوس ابها بسیار عادیست وبه کسی نیز برنمیخورد چراکه در نهاد وتربیت ایشان اینگونه ازاین عمل برداشت نشده است که او به من توهین کرد که چیزی را پرت کرد درجای دیپر پا دراز کردن پیش بزرگتر درفرهنگ ایرانی زشت وناپسند است اما در اورپا متعقدند هیچکسی نمیبایست خود را معذب دیگری کند ودرعین اینکه احترام متقابل را نگاه میدارند کمترین توهین زبانی را به یکگدیگر روا نمیدارزند ودرفروشگاه خرید شما را باحترام درجلوی شما گذاشته در خیابان نیز چیزی را بسوی شما پرت نمیکنند وقتی که معلمی درکلای برگه امتحانی صحیح شده را جلوی شاگرد خوب وبد خود پرت میکن واینکار به هیچ وجه زشت محسوب نمیشود اما درکلاس زبان خارجی که من ودیگر خارجیان مهاجر بودیم کم کم اینوع رفتارها وعکس العملی که ناخوداگاه نشان میدادیم ,توجه را جلب میکرد تا جائی که یکبار که دبیر دفترم رابسوی من پرت کرد من بناگاه بدون خواست قلبی اخمهایم درهم رفت ونگاه بدی باو انداختم که بلافاصله پرسید چیزی شده وگفتم شاید برای شما این حرکت عادی باشد ولی من هرگز دفتری را به معلمم پرت نمیکنم وهرگز هیچکسی درایران چیزی را به کسی پرت نمیکند چون این عمل نوعی احترام متقابل است وشاید برای شما بی معنا باشد اما ما اینگونه تربیت شده ایم که حتی برای من سخت است شما را بعنوان معلمم « مونا» صداکنم بدون اینکه پسوند وپیشوندی ازخانم یا دبیر یا چیزی مثل این را به آن اضاه کرده باشم چراکه رسم گفتن خانم واقا درایران رسمی مهم است وبرایم نیز مشکل است که در محیط درس ومدرسه برای سهولت حرف زدن وراحتی شما فقط مرا فری صدا میکنید وکمی هنوز به آن عادت ندارم البته از انجهت که میدانم هدف شما بی حرمتی نیست تلاشم دراین است که تربیت خود را که اینگونه مرا باراورده عادت دهم باینکه از پرتاب دفترم دلگیر نشوم اما بااین دانش ایشان درتمام مدتی که لااقل من درکلاس ایشان بودم نه تنها بمن که به همهی افرادکلاس که اتفاقا همگی ایرانی عراقی پاکستانی وازکشورهای همسایه بودیم ومیدانست درنکاتی نیز این احترام رسوم ملی گکشورهای ماست نه دفتری دیگر پرت شد ونه هرگز حرکتی مانند این تکرار شد واحترامی که این شخص بمن ازکشوری دیگر گذاشت نمونه روشنفکری اوست که بمن نیز اینرا گفته و آموخت که ما معتقد به احترام متقابلیم وچون هدف ما همزیستی مسالمت آمیز است نیازی نیست من برای ثبوت رسوم خود شمارا با رفتاری بیازارم که ریشه ی ان در سنت من است اما قصد آن آزردن مهاجری نیست که به کشور من آمده است واکنون همشهری وهم کشوری من شده است و درنتیجه من این احترام را بتو میگذارم که پرت نکنم وتو این احترام را روزانه بمن میگذاری که هرگونه من دردنیای نروژیی خودم زندگی میکنم درتلاشی که با اینکونه آئین ها بسازی وازمن دلخور نشوی .برخلاف آن رفتار نکنی درنتیجه این نشان میدهد تو بیشترازمن در فشار هستی که درکشور مادری خود هستم ودرعین حالدرخلوتی بمن اینرا به شکل خصوصی نیز گفت که سالهاست مدیر ومعلم کلاسهائی چون کلاس من بوده است اما هرگز باین نکته هائی که من باو اموختم وتوجه اورا جلب کردم کس دیگری اشاره ای نکرده بوده است ومعتقد بوئد که یکی دوکشوری که نام نمیبرم آسمان به زمین بیاید بی تربیت ترین وبی ادب ترین ممالک دنیا هستند که سالهاست درکشور نروژ واسکاندیناوی زندگی میکنند اما نه هرگز به بهداشت تن وبدن خود اهمیت میدهند نه به رفتار متقابل ونه چیزی را که مثبت باشد میاموزند ومتاسفانه این کشورها دین اسلام نیز داشتند ومعتقد بود پاکی وشیک پوشی ایرانیان وهمچنین احترامی که ازآنها آموخته ودرمقابل خود نیز دیده است همواره اینرا باو ثابت کرده است که ایرانیان باوجود مسلمان بودن متفاوتندومن نیز به ایشان عرض کردم که نژاد ما عرب نیست بلکه ما ایرانیان پارسی زبان وازنژاد آریائی هستیم وتنها تابع دین اسلام وهیچیک از آداب وروسوم عرب در آداب وروسشوم فرهنگی ما نیست مگر در آئین دینی خود که به روزهائی خاص دردین اسلام همه مسلمانان جهان احترامی خاص میگذارندکه مرتبط با دین است نه با نژاد نه با فرهنگ ونه با شکل اندیشه های ملی دیگر کشورهای مسلمان.در نتیجه مقایسه یک ایرانی پارسی زبان اریائی با دیگر مردمان درکشورهای عرب نشین اشتباه است .درواقع درمیان ایرانیان نیز در زندگی خود در همین جامعه دیده ام که بسیاری رفتارهای ناشایست را ازخود بروز میدهند که باسم ایرانی تمام میشود درصورتی که این نماینده تربیت خانوادگی هر فرد است نه نماینده شخصیت اجتماعی او واین شخصیت اجتماعی که ازخود درجامعه بروز میدهد با طرز حرف زدن های ناشایست یا نگاههای نادرست وپرمعنا یا رفتار های ناهنجار هیچ ربطی به ایرانی ندارد ودرایران نیز این رفتارها زشت وناپسند بوده ولی مردمی که ایرانی را درتعداد کمی درمیان جامعه ی بزرگ خود میشناسد هرخطائی را از ایرانی ببییندبه حساب ایرانی بودن وتربیت اجتماعی وشخصیت رشد نیافته ی او میگذارد واز تاریخ ایرانی واز اثر تمامی بزرگان ایران زمیندر دینا نیز درلباس سک اروپائی عامی چون دیگر عوام دیگر کشورها بیخبر است چراکه در روزانه زندگی خود نیازمند این نیست که برود وببیند بزرگان کشور من چه کسانی بوده وهستند روشنفکران جامعه من چه نام دارند یا مردم جامعه من درکگدامین اندیشه وکدامین شخصیت بیشتر جلوه گر بوده اند وچگونه رشد کرده اند وشاید من نیز اگر اجبار زندکی درمهاجرت برایم لزوم انرا فراهم نمیکرد اینهمه به ریشه فکری وطرز رفتار وسخن ویادگیری سنت ودلایل آن در دینای نروژ واسکاندیناوی که قبلا یک کشور بوده ومجزا شده اند نمیپرداختم اگرچه که همواره علاقمند به انسان وطرز فکرها وسنتهای همه کشورهای دنیا بوده ام ودر زمان بودن درایران نیز همواره به هرچه که چیزی دراین باب بمن میآموخت توجه بسیارداشتم ومعتقدم بودم همه نوع اندیشه. فکر, رفتار وگفتار و سخن باید یادگرفته وآموخته شود تا انسان بهترین را بیاموزد وبهترین شخصیت را برای خویش بسازد واین علاقمندی شخصی بود که دردیگران آنرا نمیبینم که بحدمن اینهمه به ریشه ها وبه رفتارها توجه کنند وحتی چون من حرف وسخن دوست اشنا غریبه را در ضمیر ناخوداگاه خود ضبط کرده حتی خط بخط کلام شخصی وجا ومکان وحالت نشسته وایستاده او را در ده بیست سال پیش بیاد بیاورد که انروز چه گفت دقیقا جملاتش چه بود چه حالتی داشت چه پوشیده بود.وهوا انروز باران بود یا افتاب دقت بیش ازاندازه من که نوعی عادت نیز محسوب میشود گوئی بامن متولد شده است انقدر توجه دوستان واشنایانم را جلب نموده است مکه هرچه را میخواهند بیاد بیاورند به سراغ من میایند وازمن میپرسند توانروزانجا بودی یا نبود دیدی یا ندیدی شنیدی یا نه ومیدانند بطور کامل اگر دران جمع حضور داشته باشم قادمر بیاد بیاورم که دقیقا چه گفته شد وکل آن جمع چه جواب یا چه عکس العملی را نشان داده اند که البته نه از کنجکاوی که من به همه ی اطرافم دقت نظری کامل دارم حتی اگر طبیعت باشد ودران مکان تنهای تنها باشم بسیاری از چیزهارا در ذهن به شکل ناخوداگاه حفط وضبط میکنم تاجای که بارها دقیقا محل گم کردن دستکش یا چیز دیگری را حدس زده بازگشته وانرا پیدا کرده ام. وگاه حتی با یک نگاه گذری اسم فروشگاهی در ذهنم میماند که حتی دقت نیز برآن نداشته ام اما زمان برگشت اگر راهی بوده که برای اولین بار رفته بودم بخاطر اوردم که درموقع رفتن این مغازه واین اسم یا مجسمه پشت انرا دیدم حتی بااینکه جز رنگی ازان نوع وجنس لباس رادقت کرده باشم اما کامل میدانم مجسمه پشت ویترین چه برتن داشته است اینگونه توجهات ودقت کردنها تدر همه چیز باعث میشود گکه انسان نمونه رفتاری دیگران شکل سخن وحتی نوع جمله بندی دوستان ونردیکان خویش را کامل یاد گرفته ووقتی پای تلفن وقتی به شوخی ازمعرفی خود سرباز میزنند وقتی که حرف میزنند با یکی دوکلام ازحالت صدا ونوع کاربرد جمله ایشان را میشنوم درمییابم که چه کسی پای تلفن است.برای شناخت ادمیاتن ونوع سخن ورفتار شاید تااینحد دقت نظر برایهمگان لازم نباشد دکه همانطور که گفتم این نوعی حالت خاص درمن بوده وهست که بصورت ناخوداگاه همه چیز را بخاطر میسپارم وقتی کهاز خاطر میبرم ناهار چه خورده ام اما توجه بهرفتارها ونوع سخن ادمی درحد متعادل کافیست که شخصیت همگان خود را نشان داده وبخوبی دریابیم که هرانسانی چه دیدگاهی دارد وچه نوع تربیتی داشته است وچگونه عملکردی را بادیگران پیشه میکند وروابط دائمی با افراد این موضوع را هرروز برای انسان روشن تر میکند چراکه بطور مداوم رفتار متقابل ونوع سخن را شاهد خواهیم بو.د ودرنهایت پی خواهیم برد که میزان دانش درک وشکل اموزش فرهنگی اودرخانواده واجتماع چگونه بوده است ودمقابل خود چگونه انسانی را داریم وچگونه نیز باید بائو رفتار کنیم
¤¤¤ سکوتت را نمی بخشم از: ف.شیدا ¤¤¤
سکوتت را نمی بخشم
...واینگونه مرا چشم انتظاری دادنِ تلخی...
که در آن دل به آتشها سپردم در شب معبد
ودر خود پیچ وتاب غصه را
سوزنده در آتش
سپردم در پریشانی ِ دل
بر خامه ی گویای فریادی...که شعرم را
به سوز اندرون, در واژه ها میسوخت
!!!
وتو دریک سکوت ِ تلخ...
فقط خامُش , به پنهانی, مرا می دیدی وُ
چیزی نمیگفتی...
!!
سکوتت را نمیبخشم
سکوتت را نمی بخشم که در آتشگه این معبد عشقی
که سوزلن تر ز آتش , شعله ها دیدم
....توازاین شعله, شمع ِ غصه ی دل را
فروزان کرده ای ؛ آنگاه....
براه خود روان گشته, مرا تنها
رها کردی... که سوزد این دلم ,... با شمع اندوه فروزانی
که دستانت, درون سینه ام افروخت
, دراین آتشکده در سوز تنهائی
ترا هرگز نمکیبخشم براین آتش
نه حتی آن سکوتت را....
¤¤¤ فرزانه شیدا -1388/اُسلو -نروژ¤¤¤
کمااینکه بسیاری از انسانها در سخن همواره تلخند ودرفتار همیشه بدخو عده ای همیشه خونسرد وارامند گروهی سریعا عصبی شده وپرخاشگر میشوند تعدادی درهمه حال رعایت دیگران را کرده وحتی خشم ویا احساس خود را پنهانمیدارند گروهی ازایرادگیری مداوم لذدت میبرند وهمه گروهای دیگری که در همین رفتارها طرز سخن انان نیز متعلق به همان گوئه است وکمتر خواهید دید تشکری ازکسی بشنوید که مداوم ازشما ایراد میگیرد یا اینکه ببینید که حرف تشویق آمیزی ازاو به شما برسد بدون اینکه درکنارش هزار« اما »را کنار نگذاشته باشد وبرخلاف آن درفردی انقدر بی تفاوتی میبینید که آسمان را به زمین بیاورید به کُن درون این شخص راهی پیدا نمیکند یا دریابید او چگونه احساسی را درحال حاضر دارد وبا جواب بله نه و سکوت مداوم خود را یا از شناساندن بدیگران پنهان میکند یا هیچ علاقه ای به روابط متقابل با دیگر مردم ندارد یا انکه انقدر صدمه دیده است که ترجیح میدهد دنیای حرف وسخن وفکر ورفتاراو فقط به فقط متعلق بخود اوباشد وحتی دربودن در میان جمعی , تنها جسمی پرکننده ی جائی ست که سخنی به تفضیل نمیگوید وهرگز حرفی برای گفتن ندارد ودرواقع جسم اوست که حضور دارد وخود او خارج از جمع است وهمیشه در سکوت که این یا بعلت آن است که نمیخواهد توجه کسی را جلب کند یا جمع حاضر را قبول ندارد و آنان را قابل به سخن نمیداندوطرز فکر آنان برای او مورد قبول نیست ویا اینکه ازآن جمع دلخوشی ندارد ونمیخواهد با سخن گفتن با آنان درگیر شده وتجربه باو ثابت کرده است که در این جمع بهتراست خاموش باشدوشاید درجائی دیگر تا اینحد انسان خاموش وساکتی نباشد نمونه ی این افراد را درمیان اقوام خود نیز می بینید که اگر به ریشه روزهائی که بااو درخانواده مذکور بوده اید بخوبی در می یابید که چرا او سکوت میکند واگر کسی بوده که هربار لب گشوده دیگران به تلخی جواب دهنده ی سخن وفکر واندیشه ی او بوده اند امروز ترجیح میدهد دنیای آنان متعلق به آنان باشد ودنیای او متعلق بخود و چرا که سخن با هرکسی ودرهرجائی نمیشود گفت وهمواره سخنان ما در نگاه واندیشه دیگران تحلیلی دارد که عده ای قادر به درک آن هستند وگروهی نیز تفسیر های متفاوتی از اندیشه وعلت سخن شما میکنند وتهدادی نیز برایشان فرق نمیکند شما چه میگوئید یا چه گفتید همواره حرف شما را قبول ندارند وحتی بدرستی نیز گوش وبه بحث وجدل باشما میپردازند وچون دقت کنید میبینید دقیق حرف شمارا تکرار میکنند اما بگونه ی خود وبازهم معتقدند شما اشتباه میکنید واو درسست میگوید وبه اینان هرچه سعی کنی بفهمانی که حرف بیکیست ما باهم هم عقیده ایم موفق نمیشوید چون او به شما گوش نمیدهد ودر دهن خود درموقع حتی حرف زدن بدنبال جوابهای دیگری میگردد که در گایان سخن فعلی خود ادامه دهد وهمین باعث میگردد که کمتر ساکت شده وحرف شما را بشمود تا دریابد اوکه اینگونه دفاع میکند خود نیز متوجه نیست دفاعیه ای لازم ندارد چرا که عقیده وفکر دراین نظر یکی بوده است وزمانی که انسان متوجه میشود که او فقط بخاطر اینکه خودرا انسانی فهمیده ودانا جلوه دهد یا نشان دهد کهبسیار چیزها را میداند حتی حاضر نیست اول شنونده باشد انگاه مختالف فکر شما می بینید که بهتر است بگذارید خیال کند این اوست که نظر بهتری ارائه میدهد چراکه او هرگز درنهایت متوجه نیز نمیشود که سخن هردو ی آنها یکی بوده است وتنها علاقمند به بحث وجدل است حتی بی اینکه درنهاد خود این موضوع یا این بحث برای او اهمیت واقعی داشته باشد اما چون در تربیت زندگی خود آموخته است که همه چیز را باید با بحث وجدل بدست اورد دیگر ازگوش دادن هم خود را بی نیاز میداند ومیخواهد همیشه گویندهی اول واخر خودش باشد وگاه انسان خنده اش میگیرد که چرا او اینهمه برای ثبت نظر خود تلاش میکند آنگاهع که شما میدانید او درکجای فکر واندیشه ایستاده است وچه چیزهائی براستی درزندگی او مهم است چه چیزهائی را دوست دارد بیاموزد از چه چیزهائی پرهیز میکند درنتیجه سخن گفتن با همگان مقدور نیست چرا طرز فکر وطریقه ی درک انقدر متفاوت وجنبه برداشت وحتی تفسیر هرچیز از سوی هرکسی ممکن است آنقدر شما را به تعجب وادارد که باورنکنید کسی هنوز در دنیا وجود داشته باشد که باینگونه فکر کندیا مسائل را فقط به طریقه ی خاص ودرست همانجوری ببیند که خودش دوست دارد ببیند اینگونه آدمی با منطق زندگی با اندیشه های منطقی وبا بینش درستی زندگی نمیکند چرا ایستادگی بروی حرفی تا جائی قابل بقول از سوی دیگران است که آن سخن آن حرف آن ایده جنبه منطقی داشته باشد واگر این شخص ازنوع آن انسان هائیست که در نوع دیدگاه ودرک کاملا, متفاوت با همگان فکر میکند آنهم نه درجهت مثبت بلکه در جهتی کاملا متضاد جامعه وبدین شکل سعی میکند خودرا مجزا از اندیشه همگانی نگاه دارد ولی افکار وسخن واندیشه ی او هیچ پایگاهی برای دنبال کردن ندارد وهیچ جایگاهی در منطق وعلو م ذهنی را پر نمیکند بهتراست از مغلطه ی فکری او وهمچنین بحث بیهوده بااو صرف نظر شود چراکه اویا انقدر ادامه میدهد تا حصوله شما سررفته یا شمارا به خشم بیاورد یا با خسته کردن ذهن شما موفق شود حرف اخر را خودش بگوید ودیگرشما جواب ندهید بی انکه بفهمد این سکوت اخر شما ازروی موافقت بااو نبوده است از ناامیدی ویاس این بوده که میبیند شما نه نمیفهمید نه میخواهید بفهمید نه حتی قادرید بفهمید نه مایلید بفهمید وترجیح میدهید همیشه سخن گوی اول واخر خودتان باشید درنتیجه اینگونه افراد جز جدل بیهوده ی زبانی وتحریک اعصاب دیگران راه به هیچ کجا نمیبرند وهرگز نیز درنگاه دیگری انسانی با شعور وفهمیده به حساب نمیایند که برعکس اصرار بر اندیشه غلط نمودار عقب ماندگی فکری کسیست که حتی حاضر نیست سخن شخص متقابل را گوش دهد شاید او فکر بهتری داشته باشد متاسفانه زمانی که انسانها با کسی برخورد میکنند که اورا از نظر فکری در سطحی بالاترازخود میبینند نوعی حسادت ودشمنی نیز این میان حرف میزند وگاه همین احساس باعث میشوددکه شخص متقابل تمام مدت به کوبیدن شما بپردازد بی انکه حتی دلیلی برای اینکار جز حسادت وخشم درونی نسبت به شما داشته باشد و.اگر ازاو بپرسی چند کتاب دراین زمینه خوانده ای یا حتی چند مطلب ازخود من را تا بحال مرور کرده ای به منابعی اشاره میکند که شما هرگز پیدا نمیکنید یا سالهای دور زندگی خود را که کتابی خوانده بود برایتان بازگو میکند که کدامین کتاب وچه فهمید درنهایت میبینید فکر امروزی واندیشه ی امروز نقشی درتفکر این شخص ندارد.در بسیاری مواقع نیز گویندگان سخن با فردی که اورا دردل یا علنا بالاتر ازخود میبنند ومیدانند به شکلی است که ادعای من نیز میفهمم تمام علت و ریشه ی شروع سخن و حرف است اوتنها میخواهد به شما بفهماند که اونیز درجایگاهی ازاندیشه وتفکر قرار دارد کهاورا ازعام جدا میکند ودرمیان افراد گاه با انسانهائی برخودر میکنید که هرلحظه از سخنان انان ونمونه فکر واندیشه ی انان شنیدن دارد شکل فکرکردن وبرداشت وتجزیه وتحلیل آنان انقدر شیرین منطقی وشنیدنی ست که شما علاقمندید ساعتها شنونده افکاراو درهمه ی زمینه ها باشید وحتیاشکالات فکری خود را باو بگوید وبرطرف کنید وآنقدر او چیزهائی برای گفتن دارد که هرچه نیز بگوید باز شما خسته نمیشوید ومایلید تمامی افکار اورا ازاو بیرون بکشید وبااوساعتها حتی شبانه روزی حتی بدون توجه به زمان خوردن خوردن وقهوه وشیرینی فقط محو سخن او شده بیاموزید وبیاموزید اینگونه انسانها براستی افرادی دوست داشتنی هستند که شنیدن آنان برای ادمی نوعی اتفاق خوب وبه نوعی حتی برکت وخوشبختی ست که شما با اینگونه انسانی آشنا شوید وازاو بیاموزید ومطمئن باشید این شخص انسانی پرازاندیشه های زیباست پراز منطق وفلسفه ای درست ومتقاعد کننده پراز حتی ایده های جدید وتفکراتی که شما شاید نمونه ی آنرا درکمتر اسنانی یافته باشید واینانند که چون بدنیا جهت خدمتی اقدام کنند بمانند متفکر وروشنفکر ایرانی ما *ارد بزرگ میتوانند تفکر جامعه ای را مجذوب اندیشه های خود کرده وهمگان را به شنیدن اندیشه ونظریات و افکار خویش جلب کرده وشما با نهایت دقت نیز باو گوش میدهید یا اگر گفتار او درکتابی ست جمع اوریشده باشد با علاقه ای وافر تا انتهای انرا بدون خستگی دنبال میکنید وحتی خواندن وشنیدن سخنان اورا به تکرا وتکرار نیز دذوست میدارید چراکه میبینید درهیچ کجای اندیشه او چیزی پیدا نمیکنید که عیر منطقی باشد و تفسیری ایده ای نیست که قادر به درک نباشد یا گفتاری نیست که ضد جامعه ضد اندیشه همگانی بوده باشد یا مخالفتی را بخود جلب کند مگر از سر دمشنی وحسادت مگر ازروی اینکه قادر نباشند اورا پس رده بر ایده ی او ایده ای بالاتر بیاورند این است که همیشه برای این افراد دشمنان بزرگی یافقت میشود که یا درفکر دزدیدن اندیشه ی او هستند یا درفکر خراب کردن او وبرای اینکار چون اندیشه ای قوی تر را صاحب نیستند به مخالفتهای احمقانه ای دست میزنند که فکر شما را دور کنند وبا مغلطه وبکارگیری شیوه ی زبانی حتی زیبا وبا یاری گرفتن از اندیشه دیگر بزرگان اما نه در راه مثبت که برای خراب کردن شخص مورد علاقه شما به ستیز ومقابله بر میخیزند اما انسانی که ایده وفکری را از بزرگی میپذیرد مطمئنا انسانی نیست که به یکباره با شخصی به نام *ارد بزرگ مواجه شده باشد وهیچ آنشائی ای با اندیشه ی بزرگان نداشته باشد که بادیدن ایده های این دانشمند وفیلسوف ایرانی بی هیچ پشتوانه ی فکری فقط به فقط موافق باشد نه اینگونه نیست تمامی انسانهائی مه به ایده ها وافکار بزرگان توجه میکنند والگوئی چون ارد بزرگ را برای خود الگو قرار میدهند انسانهائی هستند که همیشه بدنبال افکار برتر بوده اند وبا بیشترین نظریات بزرگان اشنائی دارند ودرکل کسی که بدنبال یادگیری سخنان بزرگان باشد خودانسان اندیشمندیست که در زندگی به توقیت دهنی به رشد وپرورش روح واندیشه وذهن خود اهمیت میدهد وبه خواندن ویادگیری بیشترین اندیشه ها نیز می پردازد وحال اگر جوان ونوجوانی بناگاه با اندیشه ی ارد بزرگ بزرگ برخورد میکند به او علاقمند میشود مطمئن باشید کسی نیست که رهگذر کوجه دانائی باشد توجه به سخنان دیگران وبخصوص بزرگان نماینده ی این است که آن شخص فردی عللقمند به اندیشه های نوین است وهمگان بدینگونه نیستند وکافیست این را امتحان کنید تنها یک برگ از سخنان بزرگان یک یا یگ برگ از اندیشه ها وایده های ارد بزرگ را کپی کنید درکنار ان یک برگ از خبر روز کپی بگیرید درکنار آن برگی جدول روزنامه کپی بگیرد برگی نیز ازجوکهای روز فراهم کنید برگی از عکسهای طبیعت برگه ای دیگر از مد روز لباس مرد وزن که در زیرهردوی ان توضیحی نوشته شده باشد در ورقه ای شعری عمیق بنویسید دربرگه ای دیگر شعری سبک وطنز ویا فکاهی...وچندین موضوع مختلف که معمولا انسانها به آن علاقمندند ,و آنگاه درجمعی شامل ازچهار پنج نفربگوئید که چندین برگه دارید که مایلید خوانده شود وایراد گیری شودوبرگه ها را همگی را باهم تقاضا کنید که همگان نگاه کنندو بپرسید هریک از انها کدامین برگه ها را ترجیح میدهند بخوانند وبه شما کمک کنند تا برای شما متن را غلط گیری کنند چون فکر میکنید که غلطهائی درمتن وجود دارد وحتی غلطهای عمدی تایپی نیز دران بگذارید انگاه نمونه فکری دراین منطقه که بصورت عملی نیز امتحان شده است برای شما کامل مشخص میشود یکی میگوید : من حوصله ی سخنان بزرگان را ندارم اون شعر فکاهیه رو بده ببینم که غلط دیکته اش کجاس, دیگری میگوید من عکسای طبیعت و میخوام اون مد روزم بدی متن زیرشو بخونم بد نیست ,انتخاب نمونه عکسها ومتن ها گاه درهمان یکبار وگاهی با یکی دوبار امتحان برای مطمئن شدن شما ازاینکه شاید موقعیت مناسب حال افراد حاضر نبوده است ومثلا فرد خسته بوده باشد یا تازه ازط سرکار رسیده باشد وتحمل کارهای فکری را نداشته باشد ودلایلی نظیر این سرانجامبا یکی دوبار امتحان نشان میدهد که هرکس به کدامین مطلبی علاقمند است وبه چه چیز بیشتر توجه میکند راه ساده تر وکم دردسر تر این است که این گروه را چنیدین بار جمع کنید وهرروز راجبه یکی ازمطالب سخن بگوید بیحوصلگی نشان دادن افراد به هریک از مطالب نمونه ی علاقمندی آنان به مطالب را برای شما روشن میکند دراین میان فردی نیز پیدا میشود که تمامی این برگه ها را نیز با علالقه نگاه میکند وحتی زیر همه را نیز میخواند اینگونه آدمی انسانیست که شما بدون شکل دراو توجه بسیار به زندگی به مطالب مختلف به ایده ها ونظریات به نوع تفکر به اخبار جامعه و....پس میتوانید بدون شک مطمئن باشید او انسان قابل ودانا وارزشمندی در زندگیست که از علاقمندی های متفاوت ومتنوع برخوردار ایت ودرنتیجه در هرچیزی میتواند اطلاعات مفیدی نیز داشته باشد و میتوانید اورا بعنوان دوستی خوب وبرگزیده انتخاب کنید چراکه او انسانی خواهد بود که ازاو یاری ویاوری درشکلی مثبت و باارزش به شما خواهد رسید وبا همفکری های بسیار یا نمونه افکارهای زیبایا شنیدنی وعلاقمندی های متنوع انسانی ست که هرگز باعث کسالت نمیشود چون از هرچه برای او بگوئید اطلاعاتی دارد که شنیدن انرا دوست خواهید داشت وهمیشه بااو لحظات خوبی را سپری خواهید کرد وبهره ای نیز ازاین رابطه خواهید برد که روشن شدن فکر خود آدمیست ویادگیری های متنوع. دوستی همنشینی وهم سخن بودن همواره برای همگان زمانی دلپذیر است که انسان تواند توافق های فکری وعلاقمندیهای مشابه ای را دردوستی با آنان پیدا کند وازاین نشت وبرخواسته دوستانه لذت وفایده وسودی مثبت گرفته ویا چیزی بیاموزد یااینکه دراین همنشینی لحظات خوبی را سپری کند ولی هرگز نشست وبرخاست وهمصحبتی باافرادی که مداوم منفی باشند یا متضاد با اندیشه های جاری یا مخالف دائمی به شکل خضمانه ای دردرون وظاهری دوستانه در بیرون با افکار وسخن وحتی عمل شما جز ازبین بردن وتلف کردن زمان ورسیدن به خشم وناراحتی سودی ندارد وهمیچنین با افرادی که علاقمند به بحث وجدلی بی فایده برای پرکردن زمان باشند وعادت داشته باشند که همیشه درهمه جا با همگان بحت وجدل کرده یا حتی علاقمند به این هستند که دیگران را ناراحت کرده یا احیاسو خشم آنان را ترحیک کنند وعواملی ازاین دست که شکل دوستی نداشته باشد وتنها و اساس برنده شدن وخودنمائی وحتی ثبوت اجباری خود باشد جز آزار روحی وفکری خود هیچ نیست وهمچنین در رابطه با افرادی که پرچانگی های انان وگزافه گوئیهای بی ثمر , سرانجام به هیچ کجا نمیرسد ونه حتی دلپذیر است که باو گوش فرا دهید ونه شیرین وخوشایند وخنده اور که ساعتی به خوشی سرشودکه اینگونه بودن نیز نمیتواند برای انسانی خوشایند باشد وگاه حتی برای دیگران رنج اور وعذاب دهنده نیز خواهد بود درنتیجه بسیار مهم است که دوست وهمسخن انسان کسی یا کسانی باشند که بودن لحظاتی با آنان براستی ارزشی از لحاظ آرامش روحی شادی وداشتن لحظات خوب وحتی اموزشی باشد , این نیر مسلم است که هر کنشی واکنشی را به همراه دارد وبسیار مواقع سخنی را نمیتوان بی جواب گذاشت وتولید ناراحتی وخشمویا اندوهی با سخنی درکسی میشود که بخواهد نخواهد جواب خود را باز پس خواهد گرفت وحتی اگر به سکوت نیز ختم شود دنیا به هرکه سخنبه ناعدلی بگوید نیز پاسخ مناسب خویش را خواهد داد وزمانی اونیز درخواهد یافت که در شکل اندیشه وتفکر وسخن به بیراهه ها رفته وآزردن دیگری نه براو که برهمگان روحی وشخصیتی را بهاو تعلق میدهد که شایسته نام انسانی نیست ودر ذهن دیگران جز ک.چک کردن وخوارنمودن خود سبب دیگری نخواهد داشت وهمواره نیز هم ازاینگونه افراد وهم انواع افراد متفاوتی را که درنمونه گرئه بندی شده آدمیان شناخته شده اند نه تنها در میان اطرافیان وجامعه یخود که درجوامع دیگر نیز میتوان دید که به همین انداره دوستی وهم نشینی وسخن باآنان نتیجه ی مثبت ومنفی درنهاد ما باقی بگذارد ازاینروست که همگان میگویند دوست خوب گنجینه ایست که کمتر بدست ادمی می افتد ودرزمانی که مجبوریم با افکار واخلاق ورفتار واندیشه وسخن متفاوت سرکنیم شایسته تراین است که در داشتن وانتخاب دوستان بسیار دقیق باشیم وهرکسی را درجایگاه دوستی زیاد بخود نزدیک نکینم وبرای هریک مرزی را در دوستیهای خود قائل باشیم ودرضمن انقدر با انان اشنا شده باشیم که بدانیم چکونه رفتاری بااو بهتراست داشته باشیم که ساعتی سرکردن بااو دلپذیر وارزشمند باشد ولحظاتی خوب را فراهم اورد تشابه اخلاقی وافکاری در روزگار اکنون در بسیاری از مناطق دنیا چیزی دیدنی ست که از اندیشه های همگانیریشه میگیرد که توسط رسانه های جهانی انرا به سهولت بیشتری در ذهن افراد روشن ساخته وهمگان را با هم تا حد متوسط ونه کامل اشنا میکند اما اشنائی کامل بیشتر زمانی صورت میگیرد که همنشین همصحبت وهم سفره با آدمیان مختلف باشیم وبه شناخت واقعی انان برسیم.
¤¤¤ آهنگی در سکوت / سروده ای از :کارو ¤¤¤
بپیچ ای تازیانه ! خرد کن ، بشکن ستون استخوانم را
به تاریکی تبه کن ، سایه ی ظلمت
بسوزان میله های آتش بیداد این دوران پر محنت
فروغ شب فروز دیدگانم را
لگدمال ستم کن ، خوار کن ، نابود کن
در تیره چال مرگ دهشتزا
امید ناله سوز نغمه خوانم را
به تیر آشیانسوز اجانب تار کن ، پاشیده کن از هم
پریشان کن ، بسوزان ، در به در کن آشیانم را
بخون آغشته کن ، سرگشته کن در بیکران این شب تاریک وحشتزا
ستمکش روح آسیمه ، سر افسرده جانم را
به دریای فلاکت غرق کن ، آواره کن ، دیوانه ی وحشی
ز ساحل دور و سرگردان و تنها
کشتی امواج کوب آرزوی بیکرانم را با وجود این همه زجر و شقاوتهای بنیان کن
که می سوزاند اینسان استخوان های من و هم میهنانم را
طنین افکن سرود فتح بیچون و چرای کاررا
سر می دهم پیگیر و بی پروا ! و در فردای انسانی
بر اوج قدرت انسان زحمتکش
به دست پینه بسته ، می فرازم پرچم پرافتخار آرمانم را
¤¤¤ شاعر:« کارو » ¤¤¤
همچنین تشابهاتی را میتوان در دنیا با افکار وسنت ملی خود شاهد بود که حالب وتوجه برانگیز است که نمونه های آن این تفکر را برمیانگیزد که انیسسان درهمه ی دنیا میتواند بکگونه ای درجاهائی به شکل مشترک فکر کند حال یا دراندیشه ای والا یا حتی درداشتن خرافات مشابه یا تعصبهای بادلیل وبی دلیل ازجمله اینها تمثیل وضرب المثل وکنایه هاست که پیشتر نیز آران سخن گفتیم وبرای مثال دراین بخش به این میپردازم که دربین ضرب المثلهای ایرانی بسیاری شباهتهای بسیار دیدنی با ضرب المثل ها وافکار حتی امریکائی دیده میشود این شباهت در اروپا درکمترین حد ممکن است وتنها چند نمونه از ضرب المثل های ایرانی را دیده ام که درمیان مردم نروژ وسوئد ودانمارک و فنلاند یا اسکاندیناوی هماهنگ باماست یکی همان رسم :« بزن به تخته چشم نخورد» است که عین همین را در فرهنگ نروژی خود دارند وفقظ «ماشاالله »را دیگر دراخر حرف نمیگویند که گرفته شده از دین اسلام است ,دیگری شماره 13 سیزده میباشد که متعقدند سیزده باشد واین سیزده در روزجمعه هم باشد نحس ترین روز دنیاست ومراقب باش.. و دیگری رسم تخم مرغ رنگ کردن وسبزه گذاشتن اما بروی پنبه است که درعید پاک خود در اروپا این رسم را دارا هستند ودر نهایت تا آنجا که اکنون درخاطرم هست نمونه شکل جوکهائیت که ما برای شهرستانی های خود دیده ایم که میشارند وانان نیز برای دیگر شهرتسانهای خود درکشور ساخته یا سوئدی برای نروژی ج.ک میسازد وبرعکس ودرنهایت هدف این است که بگویم نمونه اخلاقی وطرز فکرها وشکل سخن گفتن بانتمامی ریشه های متفاوت تربیتی وفکری درجائی به نفطه ی اشتراکی میرسد که دیدنی وجالب مشود وحتی شیرین نیز بنظر میرسد که در دوسوی دنیا دور ازهم ممالکی دریک منطقه چون شماه ر13 ومعنای نحسی آن به یک گونه تفکر کنند بی انکه تماسی مستقیم با نمونه سنت وآداب یکدیگر داشته باشندودرکنار اینها همان خلق وخو های سخن گفتن که گرفته شده از دورن آدمیزاد وشخصیت درونی اوست درتمام دنیا نیز مشابه است وانسان های خونسرد وخونگرم وشیرین وبدخلق ومهربان همگان بیک شیوه سخن میگویند که برداشته شده از نوع اخلاق وطرز فکر واحساس وشخصیت فردی آنان است اینجاست که تفاوتهای آدمی در سراسر دنیا بیک نقطه ختم میشود که انسان این مخلوق خداومندی درهرکجای عالم نیز باشد میتواند شباهتهای اخلاقی بسیاری با یکی درآن سرز دنیا داشته باشد وحتی شباهتهای بسیار زیادی نیز درچهره وجالبتر اینکه انسانهای شبیه اگر یکی ایران باشد ودیگری در دورترین نقطه ی اروپا در فکر سخن ونوع کار ورشته نیز یکسان عمل کیکنند هنرگیشه هائی را درایران وامریکا واروپا میشناسم که هیتن خواهر وبرادر دوقلو میمانند ودرست در رشته فرهنگی هنری در رادیو تلوزیون وتائتر و سینما کار میکننند واین ایرانیست وآن دیگری اروپائی یا امریکائی که بمانند این است که ازیک مادر زاده شده باشند ولی هریک درگوشه ای از دنیا بزرگشده باشند درنتیجه ما انسانها درنوع سخن میز میتوانیم اتفاق نظر داشته وهمانند سخن بگویسئم اگر همانند فکر کنیم وچه زیباست زبان همواره بگونه ای بچرخد که ارزش گفتار آن گفته وشخن تا همیشه برجا بماند وسبب احساس مهر ومحبت در دلی یا اموزش و دانشی در ذهنی کند واثری جاودانه داشته باشد.¤¤¤
*- آنکه درست سخن نمی گوید داناترین هم که باشد همگان بی سوادش می پندارند . ارد بزرگ
*- همیشه آن که با شما هم آوا می شود و سخن شما را بازگو می کند نمی تواند هم اندیش شما نیز باشد . ارد بزرگ
*- منتقدین پر حرف بجای عملگرایان کم حرف هم سخن می گویند . ارد بزرگ
*- دیگران خیلی زود بازخورد رفتار ما را نشان می دهند . درستی و نادرستی کردارمان را در نگاه و سخن دیگران خواهیم یافت . ارد بزرگ
*- آنکه پیاپی سخنتان را می برد ، دلخوش به شنیدن سخن شما نیست . ارد بزرگ
*- اگر به سخنی که گفته اید با تمام وجود پایبند هستید، دیگر نیازی نیست برای آن پوزش بخواهید . ارد بزرگ
*- دل کیهان را اگر بگشاییم این سخن را خواهیم شنید " هر کنشی واکنشی را در پی دارد " پس بر این باور باشید ! همه کردار ما چه خوب و چه زشت ، بی بازگشت نخواهد بود . ارد بزرگ
*- سخن بدون پشتوانه ، یعنی گزاف گویی . ارد بزرگ
¤¤¤ پایان فرگرد سخن ¤¤¤
¤¤¤ به قلم : فرزانه شیدا ¤¤¤


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

windows xp keyboard key assignment

how to switch keyboard layouts on a windows xp